Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-04@06:43:11 GMT

بلوا در حباب

تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۸۲۸۹۴

روزنامه ایران: دوباره خشاب گذاشت و بازهم تیراندازی. فیلم واقعه در اینترنت و تلویزیون پخش شد. داعش بلافاصله رسماً مسئولیت حمله را به عهده گرفت و سه روز بعد تصویر این قاتل تکفیری را کنار پرچم داعش منتشر کرد.
این، واقعی‌ترین اتفاق از ابتدای بلوای 1401 بود که می‌توانست مرزهای وهم را درنوردد و ماهیت غائله را نمایان کند، اما همین اتفاق هم با واکنشی عجیب از جانب دلبستگان بلوا مواجه شد: «کار خودشونه» تا جایی که در بعضی دانشگاه‌ها عده‌ای شعار دادند: «شاه‌چراغ کار کیاست؟ کار همین سپاهیاست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»
 این یادداشت نمی‌خواهد وقت مخاطبانش را برای پاسخ به این انگاره تلف کند، اما باید به تأمل در این مطلب پرداخت که با چه اتمسفر رسانه‌ای و فضای حاد واقعیتی روبه‌رو هستیم که گروه‌هایی حتی اتفاقی به این وضوح را انکار می‌کنند. خیلی از کسانی که کف خیابان یا در صفحات مجازی مشغول کنشگری رادیکال هستند، به‌ واقع تصور می‌کنند چیزی تا پایان عمر حکومت باقی نمانده و با نیرویی که این انگاره برایشان ساخته است، دست از رادیکالیسم نمی‌کشند. مثلاً شعار می‌دهند: «این دیگه اعتراض نیست، شروع انقلابه.»
 این امر فقط در صورتی ممکن می‌شود که یک پدیده اجتماعی، «واقعیت‌زدایی» شده باشد. ما امروز با یک واقعیتِ واقعیت‌زدایی‌شده طرف هستیم. واقعیت‌زدایی را نباید با مفهوم «غیرواقعی» اشتباه گرفت. غیرواقعی، چیزی است که جز در اوهام و خیالات وجود ندارد؛ اما بلوای اخیر بسیار واقعی و حتی بُرنده و خشن است، تا جایی که ده‌ها نفر از نیروهای امنیتی به دست آنها به شهادت رسیده‌اند.
 پدیده واقعیت‌زدایی‌شده، خود امری واقعی است، اما واقعیتی که به ‌اندازه کافی از واقعیت تخلیه شده باشد. این جستار، در پی نشان‌ دادن حقیقت این بلوا با نظر به پنج بُعد از ابعاد گوناگون این بلوای واقعیت‌زدایی‌شده است. در همین ابتدا باید تصریح کنیم همه جنبش‌ها، اعتراضات، آشوب‌ها و شورش‌های اجتماعی در طول تاریخ، بر محمل نارضایتی از ناکارآمدی‌هایی صورت می‌گیرد و این بلوا نیز از این قضیه مستثنی نیست؛ لیکن این یادداشت عامدانه و آگاهانه از بررسی چنین زمینه‌هایی به‌ صورت منفرد و منتزع از صحنه اصلی منازعه فاصله گرفته است؛ نه به آن دلیل که چنین زمینه‌هایی وجود ندارد، بلکه به این دلیل که گفتارهای تخصصی و شبه‌علمی، خود به‌ قدری واقعیت‌زدایی و سیاست‌زدایی شده‌اند که از عهده دیدن صحنه کلان و نیروهای درگیر در این بلوا عاجزند. چیزی که اکنون با آن مواجهیم، فراتر از یک نارضایتی طبیعی است و مدعای اصلی این یادداشت همین است.
 در خلال این جستار، برای تقریب ذهن، مقایسه‌ای میان این بلوا با شورش‌ها و جنبش‌های سال‌های گذشته صورت می‌گیرد. اینکه چرا واژه «بلوا» را بر این پدیده گذاشتیم، به توضیح نیاز دارد که تا پایان متن روشن خواهد شد.
 
رسانه؛ تله‌تئاترهای خیابانی
اگر یک پیمایش با نمونه‌گیری گسترده از ایران انجام شود با این پرسش که: «آیا شما اعتراضات خیابانی اخیر را با چشم خود از نزدیک دیده‌اید یا نه»؛ چه نتیجه‌ای به دست خواهد آمد؟ دقیق نمی‌دانیم. ای کاش این پیمایش انجام شود، اما به این مطمئنیم که بسیاری از مردم ایران و شاید اغلب آنان چیزی به نام «اعتراضات سراسری» را از نزدیک ندیده‌اند و صرفاً با تصویری از آن در رسانه‌ها مواجه شده‌اند. تکلیف شهرهای کوچک و روستاها که روشن است. حتی در تهران هم بسیاری از مردم طبق روال عادی زندگی می‌کنند و تاکنون تصویر یا صدایی بی‌واسطه از تجمعات، برخوردها و شعارها ندیده‌اند و نشنیده‌اند. این به آن معنا نیست که کف خیابان هیچ واقعه‌ای در جریان نبوده؛ مسأله این است که این واقعیت میدانی چه نسبتی با تصویر رسانه‌ای آن دارد. تصور کلاسیک ما این است که رسانه، واقعیت را بازنمایی می‌کند، حال آنکه در بلوای 1401 واقعیت کف میدانی، بازنمای آنچه بود که در رسانه می‌گذشت.
در این بلوا وقتی اینستاگرام را باز می‌کنی، ‌فقط کافی است یکی از صفحه‌های اصلی پوشش‌دهنده بلوا، مثلاً ایران اینترنشنال را دنبال کنی. همزمان که زندگی عادی مردم در بازار و خیابان و اداره و مسجد و پارک در جریان است، در اینترنت، نظام سرنگون شده یا لبه پرتگاه سقوط است. شاهین نجفی، خواننده هتاک فراری از کشور در تجمع لس‌آنجلس فریاد می‌زند: «نپرسید کِی انقلاب می‌شه! نپرسید کِی رژیم سقوط می‌کنه! الان رژیم سقوط کرده! ما وسط انقلابیم.»
بلواییان، بویژه آنها که بیرون از کشور هستند، مشغول نزاع بر سر غنایم فتح هستند. در تجمعات بیرون از کشور که این توهم به دلیل دوری از میدان حادتر است، شاهد نزاع گروه‌های مختلف اپوزیسیون هستیم. گروهی شعار می‌دهند «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!» شعاری که بیشتر با ذائقه مجاهدین خلق سازگار است. گروهی دیگر که احتمالاً از دلبستگان سلطنت هستند، میکروفون شعاردهنده را می‌کِشند و علیه او شعار می‌دهند. بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال که دو رسانه اصلی معاند هستند، آنقدر خیال‌شان از رفتن جمهوری اسلامی راحت است که به جان هم افتاده‌اند! ما اینجا تصور می‌کنیم معاندان یک جمع یکپارچه هستند، حال آنکه دل‌های متشتت و پراکنده‌ای دارند.
جدا از اینکه با این اپوزیسیون متفرق پس از جمهوری اسلامی چه سرنوشت خطرناکی در انتظار ایران است، اینکه درک اپوزیسیون خارج از کشور که اتفاقاً کانون پمپاژ تولیدات رسانه‌ای است، این است که رژیم سقوط کرده و از همین حالا نوبت به تصفیه درونی گروه‌های مخالف رسیده، قابل‌ تأمل است. نه فقط اپوزیسیون نظام، حتی آرتیست‌ها و نویسندگان و دانشگاهی‌های خارجی هم با دیدن انبوه کلیپ‌ها به این توهم افتاده‌اند که واقعاً انقلابی در جریان است. واکنش همدلانه چپگرایانی مثل ژیژک، راجر واترز، جرمی کوربین و نوام چامسکی هم نشان‌دهنده غلبه همین حاد واقعیت است.
حاد واقعیتی که اکنون با آن روبه‌رو هستیم چگونه ایجاد شده است؟ این پدیده در دو سطح به وجود آمده؛ یکی کیفیت و جهت‌گیری تولید پیام و دیگری وسعت و کثرت انتشار پیام. این راهبرد رسانه‌ای را می‌توان در یک جمله این‌طور خلاصه کرد: «رقم زدن اتفاقات پراکنده، کوچک و قبح‌شکنانه و بازنمایی گسترده آن به‌مثابه یک کنش پیشرو و آوانگارد.» این راهبرد در بلوای 1401 چند نمونه عینی داشت. برداشتن روسری و فیلم‌ گرفتن از آن، تجمعات پراکنده ده تا صد نفری و فیلم‌ گرفتن از آن، شعارنویسی روی دیوار و فیلم‌‌ گرفتن از آن، رقص در خیابان و فیلم‌ گرفتن از آن، شعار دادن از پنجره و روی بالکن و فیلم‌ گرفتن از آن، باز کردن «آغوش رایگان» در خیابان و فیلم ‌گرفتن از آن، برداشتن عمامه روحانیون و فیلم ‌گرفتن از آن و کلاً هر نوع کنشی که قابلیت نمایشی‌ شدن و انتشار گسترده در شبکه‌های اینترنتی داشته باشد و البته فیلم‌ گرفتن از آن!
این تله‌تئاترهای خیابانی پس از تولید، باید در بستر یک شبکه انتشار گسترده قرار بگیرد. اینجا است که شبکه‌های اجتماعی به پشتوانه رسانه‌های متمرکز و اصلی، وارد صحنه می‌شوند. حجم تولید محتوای بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال و من‌وتو در اینستاگرام و تلگرام و توئیتر در این چند روز بلوا عجیب بود. هر اتفاق کم‌اهمیت و بی‌ارزشی که فقط یک واقعیت حاد را نمایندگی می‌کرد به‌عنوان خبر یا تصویر به خورد مخاطب داده شد. حتی بی‌بی‌سی فارسی با آن لحن سرد و ژست بی‌طرفش که به دلیل اتصال به قدمت صدساله بنگاه خبرپراکنی بریتانیا، اعتبار اندکی میان عده‌ای داشت،‌ فیلمِ بازی کلاغ‌پر دانش‌آموزان مدرسه‌ای در ایران را به‌عنوان کنش انقلابی و واقعیت زیرپوست جامعه ایران منتشر کرد! دنبال‌ کردن این صفحات  روان متعادل را هم دچار اختلال می‌کند.
ما از پشت صحنه فعالیت‌های رسانه‌ای و پول‌های هنگفتی که برای این منظور خرج می‌شود، اطلاع چندانی نداریم و صرفاً بعضی از واقعیت‌ها برای ما هویدا می‌شود. مثلاً طبق گزارش «سی‌ان‌ان » بالغ بر 13 ‌هزار حساب جدید توئیتر در ماه سپتامبر، مرتبط با اعتراضات ایران ساخته شده که این حجم در مدت مشابه ماه قبل فقط 500 کاربر بوده است! افزایش ظرفیت انتشار پیام در توئیتر برای هر کاربر در شبانه‌روز هم نمونه دیگری از این دستکاری برای تولید حاد واقعیت است.
نقش سلبریتی‌ها هم در این بلوا بسیار پررنگ و شگفت بود. پدیده عجیب ‌و غریبی مثل علی کریمی ظهور کرد که هیچ چیز نبود جز دو صفحه مجازی و چند جمله کوتاه انگیزشی. تصویر این فوتبالیست بازنشسته به یکی از آیکون‌های اعتراضات و خودش به مهم‌ترین سلبریتی بلوای اخیر تبدیل شد. همان علی کریمی‌ای که فرق کوروش و امام علی را نمی‌دانست، حالا جملاتی روان و دقیق و نقطه‌زن و شاعرانه با رعایت علائم نگارشی و اصول درست‌نویسی منتشر می‌کند! او که تا 60 روز بعد از آغاز بلوا، عکس و فیلم جدیدی از خود منتشر نکرده بود، ناگهان در آستانه جام جهانی، تیزر مصاحبه ویدیویی‌اش منتشر شد تا پروژه رسانه‌ای او وارد فاز جدیدی شود. هیچ بعید نیست در روزهای آینده بلوا ناگهان تصویر جنازه او منتشر شود و شوکی دیگر به جامعه ایرانی وارد کنند.
از طرف دیگر با تعداد فراتر از حد تصوری از سلبریتی‌های جهانی مواجه شدیم که ناگهان مسأله ایران برایشان مهم شد و هر کدام واکنشی به آن نشان دادند. بازیگران، مدل‌ها و خوانندگان امریکایی و اروپایی که بسیاری‌شان فرق ایران و عراق را نمی‌دانند، ناگهان به صحنه آمدند. آدم درمی‌ماند که چه کسی به یک بی‌استعداد و بی‌هنر مثل «کیم‌ کارداشیان» گفته در ایران چه خبر است و مهسا امینی کیست و چرا او باید کنار تبلیغ لباس زیر و روی زنانه، برای همبستگی با جنبشی در ایران، پست بگذارد! فهرست‌کردن این سلبریتی‌های جهانی و تحلیل آن مجالی مفصل می‌طلبد.
نمی‌‌دانیم پشت‌صحنه این لشکرکشی جهانی سلبریتی‌ها چه خبر است، اما می‌توان بر اساس شواهد صحنه چیزهایی فهمید. مثلاً مهناز افشار در جریان همین اتفاقات، ناگهان تصمیم گرفت صفحه اینستاگرامش که حدود 16 میلیون دنبال‌کننده دارد، «بیش از پیش در خدمت انعکاس صدای مردم قرار بگیرد.» یکی دو روز بعد اعلام کرد «پس از مشورت با دوستان معتمد و متخصص» مطالب «آموزشکده توانا» را منتشر خواهد کرد. برای شناخت آموزشکده توانا هیچ عملیات اطلاعاتی و امنیتی خاصی لازم نیست!‌ جست‌وجو در گوگل،‌ سایت این مؤسسه را برای شما می‌آورد. در قسمت درباره ما، معرفی رسمی خود را منتشر کرده است: «توانا در سال ٢٠١٠ میلادی (١٣٨٩ شمسی) با بودجه اولیه‌ای از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کارگری (DRL) در وزارت خارجه ایالات متحده آغاز به کار کرد. این پروژه تاکنون علاوه بر کمک‌های دولتی (DRL, USAID  و دفتر امور خاور نزدیک در وزارت کشور ایالات متحده)، کمک‌هایی از سوی «کمک‌هزینه ملی دموکراسی»، مصاحبه‌ها، وزارت خارجه هلند و کمک‌های حیاتی متنوع از سوی گوگل دریافت کرده است...»
سلبریتی ایرانی از مؤسسه‌ای وابسته به وزارت خارجه امریکا پول می‌گیرد تا صدای مردم ایران باشد. این‌ فقط یک نمونه آشکار است. اینکه در این بلوا، چه میزان پول و چگونه جابه‌جا شده تا این هجمه سراسری اتفاق بیفتد، برای ما معلوم نیست. البته همیشه مسأله پول نیست. ما با ملغمه‌ای از سانتی‌مانتالیسم، سبک زندگی اباحه‌گرایانه، خودشیرینی برای دریافت مجوز اقامت، ترس از انزوا در میان همکاران و عوامل دیگری در میان سلبریتی‌ها مواجه هستیم که این‌چنین موجب گرم‌شدن بلوا به‌واسطه ایشان می‌شود.
اعتراضات سال 71 در مشهد از این وجه قابل ‌توجه است. طبق آنچه از این اتفاقات به ما رسیده، کنترل مراکز حکومتی در مشهد سه روز از اختیار دولت خارج شد! مردمی که از تخریب خانه‌هایشان در حاشیه شهر مشهد (کوی طلاب) خشمگین بودند، شورش کردند و کنترل کلانتری‌ها، دادگستری، شهرداری، تبلیغات اسلامی و... را در دست گرفتند. آن زمان هیچ شبکه‌ای، چه اجتماعی و چه رسانه‌ای، دستور حمله مردم را صادر نکرده بود. علاوه بر این هیچ رسانه‌ای از طریق بازتاب شورش، غائله را داغ نکرد. هسته مرکزی «شورش بی‌جاشدگان» در مشهد آنقدر واقعی بود که بتواند چنین حرکتی راه بیندازد.
مرور اعتراضات در سال 88 و مقایسه آن با سال 1401 هم بسیار روشنگر است. سال 88 تجمعات میدانی بویژه در شهر تهران، بسیار بزرگ‌تر و پرتعدادتر از بلوای 1401 بود. ماجرا به طور جدی از راهپیمایی بزرگ معترضان به نتیجه انتخابات در روز 25 خرداد آغاز شد و پس از آن با روشن‌شدن ماهیت غائله، در روندی تدریجی، جمعیت هوادار میدانی، کمتر و کمتر شد. در آن روزگار فیس‌بوک مهم‌ترین شبکه اجتماعی اینترنتی ایران بود و توئیتر هم حضور کم‌اقبالی داشت. آمار دقیقی از میزان کاربران فیس‌بوک در سال 88 در دست نیست، اما طبق برخی آمارها تا سال 1393 حدود 4 تا 5 میلیون نفر در فیس‌بوک حساب کاربری داشته‌اند. این را مقایسه کنید با حدود 50 میلیون کاربر ایرانی اینستاگرام در سال 1401! عامل دیگر، گسترش گوشی‌های هوشمند در ایران است. آخرین آمار منتشره ایسپا در سال 98 نشان می‌دهد 69 درصد مردم از گوشی‌های هوشمند استفاده می‌کنند. این آمار قطعاً تا سال 1401 افزایش یافته است. از طرف دیگر جوانان و نوجوانان سهم بیشتری در استفاده از گوشی‌های هوشمند دارند. آماری دیگر که دانشگاه مک‌گیل کانادا در سال 1400 منتشر کرد، به ما می‌گوید از میان 24 کشور مورد پژوهش، ایران رتبه ششم را در اعتیاد مردمش به گوشی‌های هوشمند دارد. درحالی‌که کشورهایی مانند امریکا، رومانی، نیجریه،‌ بلژیک، سوئیس، فرانسه و آلمان، به ترتیب در رتبه‌های هجدهم تا بیست ‌و چهارم هستند.‌
سال 88، با اینکه معترضان حضور بیشتری در میدان داشتند، ویدیوهای بسیار معدودی از میدان تولید و پخش می‌شد. اگر کسی فیلمی از برخوردهای تجمعات به دستش می‌رسید، با حسی آمیخته از ولع و ترس و تپش قلب آن را تماشا می‌کرد. اما در سال 1401 با اینکه میدان سردتر و خلوت‌تر از سال 88 است، مدام ویدیوهایی بازنشر می‌شود با کپشن‌های داغ و جنجالی. کپشن نوشته است: «خیزش مردم رشت؛ 16 مهر 1401» ویدیو را که می‌بینی یک فیلم چهارثانیه‌ای است که هفت نفر در دور دست در حال عبور از عرض خیابان هستند! یا مثلاً ابتدای ویدیو، تصویر، قرمز می‌شود و می‌نویسد: «حاوی تصاویر آزاردهنده»! زیرش هم نوشته: «برخورد خشونت‌آمیز پلیس با یک معترض» ادامه ویدیو را که می‌بینی، یک پلیس دارد به آرامی به یک نفر دستبند می‌زند! جالب آنکه تیم تولید محتوا آنقدر ویدیو از میدان جمع کرده که می‌تواند تا یک سال آینده شهرهای ایران را ملتهب نشان دهد!
اکنون فضای رسانه‌ای به شکلی است که نیروی اصلی بلوا تقریباً رسانه مشترکی با سایر مردم ندارد و کاملاً در حباب رسانه‌ای قرار دارد. بجز معدود تولیدات رسانه‌ای و خبرهایی که دیوار را می‌شکند، چیزی به اینها نمی‌رسد که آن هم از مجرای همان رسانه‌های معاند است.

سیاست؛ نه عزم گفت‌وگو، نه توان براندازی
وقتی از واقعیت‌زدایی صحبت می‌کنیم، اولین و مهم‌ترین مفهومی که با آن همنشین می‌شود «سیاست‌زدایی» است. این بلوا، به‌رغم اینکه در جبهه‌گیری‌اش بسیار سیاسی می‌نماید، ابداً به لوازم یک حرکت سیاسی جهت‌مند و آینده‌دار پایبند نیست. در واقع سیاستی است که با نفی سیاست آغاز می‌شود. به همین دلیل نه ایده‌ای برای مشارکت یا گفت‌وگو با قدرت دارد و نه می‌تواند امکانات و لوازم یک براندازی تمام‌عیار را به صحنه بیاورد. نیروی اصلی این بلوا، عامدانه از گفت‌وگوی حقوقی کنار می‌کشد. تجربه تجمعات دانشگاهی می‌گوید که دانشجویان، از مهم‌ترین گروه‌های پیشرو در این بلوا، به هیچ گفت‌وگویی تن نمی‌دهند و فقط شعارهای دسته‌جمعی، آن هم به‌طرز رکیک و مستهجنی، سر می‌دهند. این بلوا، رهبر معینی ندارد که مسئولیت و هزینه حرکت را بپذیرد. تشکل سازمان‌یافته‌ای هم ندارد که با ساختار قدرت وارد تعامل شود. گفتار یا تئوری مشخصی هم نمی‌تواند این بلوا را صورت‌بندی کند و جهت بدهد. این بلوا، حتی مطالبه مشخصی هم ندارد و در اعتراض به چیز معینی شکل نگرفته است.
می‌دانیم که غائله کوی دانشگاه سال 1378 که با اعتراض دانشجویان به توقیف روزنامه «سلام» و تصویب قانون جدید مطبوعات شروع شد، علاوه بر آنکه مطالبه مشخصی داشت،‌ یک متحد جدی در بدنه حاکمیت داشت که صحنه‌گردان ماجرا بود. مصطفی تاج‌زاده، معاون سیاسی وزیر کشور، با آن کت خاکستری‌اش آمد جلوی در وزارت کشور و بوق به دست گفت: «شما چرا آمده‌اید اینجا؟ شما چرا درِ وزارت کشور را از جا می‌کَنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و در آنجا را بِکنید.» همین ماجرا موجب شد که جمعیت به سمت دیگری به راه بیفتد. از این وجه، ماجرای کوی دانشگاه یک سر براندازانه داشت که البته متحدی در حاکمیت پیدا کرده بود. حوادث این سال به یک دستاورد سیاسی منجر شد که عبارت بود از روی‌کارآمدن مجلس ششم.
این قضیه در اتفاقات سال 88 بسیار بارزتر بود. مطالبه مشخصی به نام «ابطال انتخابات» در میان بود. یک سوی ماجرا در سال 88 یک طیف سیاسی گسترده درون حاکمیت بود که به «اصلاح‌طلب» مشهورند و سوی دیگر، 72 فرقه بیرون از حاکمیت که از فرصت پیش‌آمده استفاده می‌کردند تا انتخابات را بدل از کل نظام هدف بگیرند. این اتفاق که در زبان نیروهای درون نظام با عنوان «فتنه» از آن یاد می‌شود، رهبری برجسته از دل حاکمیت به نام میرحسین موسوی داشت که با سرسختی خاصی می‌خواست بزند زیر میز بازیِ حاکمیت و انتخابات را وتو کند. این ماجرا چند پیامد و دستاورد سیاسی داشت. اولاً حصر خانگی رهبر فتنه اتفاق افتاد و «رفع حصر» را به‌عنوان وعده جریان اصلاحات در انتخابات‌ها و شعارهای کمپین انتخاباتی‌شان مطرح کرد. اتفاق دوم انزوا و تضعیف دولت دهم بود که منجر به تحریم بین‌المللی شدید ایران شد و در نتیجه دولتی برآمده از گفتمان اصلاحات با همان رجال سیاسی و با شعار «رفع تحریم» روی کار آمد.
شورش‌های سال 96 و 98 نیز با اینکه از ابتدا با یک رادیکالیسم خشن همراه بود و از درون حاکمیت نماینده رسمی نداشت، اما درون حاکمیت پژواکی جدی داشت. سال 96 دو عامل گرانی و مالباختگی مردم در مؤسسات مالی و اعتباری به‌علت ناکارآمدی دولت وقت محمل نقدها و نارضایتی‌ها بود که جریان سیاسی مقابل دولت نیز تا حدود زیادی با آن همراه بود تا جایی که طرفداران دولت روحانی معتقد بودند، اصولگرایان جرقه اعتراضات را زده‌اند. اینکه این قضیه صحت دارد یا نه مسأله نیست. مسأله این است که هنوز یک نیروی سیاسی درون حاکمیت به‌عنوان منتقد دولت در اذهان پررنگ بوده است. سال 98 هم گرانی بنزین و بویژه شیوه عجیب و مشکوک اجرای آن موجب شد حتی نیروهای وفادار به نظام، به‌نوعی منتقد دستگاه اجرایی باشند و همین مسأله یک نیروی سیاسی واقعی برای اعتراضات تولید می‌کرد.
در بلوای 1401، از وجه سیاسی، هیچ نیروی سیاسی واقعی‌ای در میان نیست. تکلیف تعامل و گفت‌وگو با ساختار رسمی قدرت که روشن است. هیچ گفت‌وگویی برقرار نیست و هیچ بده‌بستان رسمی‌ای در کار نیست، اما گذشته از این، لوازم یک براندازی هم در کار نیست. جنبش‌های سیاسی برای براندازی یا انقلاب، رهبری می‌خواهند که حاضر باشد به‌خاطر سرنگونی نظام هزینه بدهد. در حال حاضر هیچ‌کس چنین موقعیتی ندارد و ظاهراً قرار هم نیست داشته باشد. این بلوا از راه‌اندازی یک راهپیمایی گسترده علیه نظام عاجز است. اگر قرار بود این راهپیمایی شکل بگیرد و به‌واسطه آن نظام در موقعیت انفعال و ضعف قرار بگیرد، نباید شعارهای مستهجن و غیرمسئولانه داده می‌شد.
 یادمان نرود که در سال 88 اگر جریان سبز توانست یک راهپیمایی به بزرگی روز 25 خرداد راه بیندازد، در شرایطی موفق شد که با شعار «ادب مرد به ز دولت اوست» وارد صحنه شده بود و به‌همین‌دلیل می‌توانست گروه‌های فراوانی از مردم را در شرایطی که مسأله اصلی شفاف نشده بود، گرد خود جمع کند. اما بلوای اخیر با شعارهایش نمی‌تواند جمعیت انبوهی را با خود همراه کند. به‌همین‌دلیل شعار «سبزی‌پلو با ماهی...» را برگزیده است و اسافل اعضا را به مخالفانش حواله می‌دهد؛ شعارهایی که مورخان و نویسندگان شرم دارند آن را برای آیندگان ثبت کنند. وقتی یک حرکت از سیاست تهی می‌شود و نیروی حاضر در صحنه هیچ امتداد سیاسیِ واقعی‌ای ندارد، واقعیتی که باقی می‌ماند «التهاب امنیتی» است. صحنه باید همواره ملتهب باقی بماند و  با شوک‌های گوناگون این التهاب حفظ شود تا زمینه برای ضربه‌های امنیتی اساسی‌تر آماده شود که این ضربه‌های اساسی احتمالاً از خارج مرزها به ایران وارد می‌شود.
 
طبقه اقتصادی‌اجتماعی؛ سرریز ذائقه مرفهان
اولین تجمعات بلوای 1401، در شهرهای «تهران» و «رشت» شکل گرفت. در تهران اولین تجمعات در خط میانی پایتخت و بالاتر از آن صورت گرفت و پس از چندین روز به نواحی جنوبی‌تر مانند نازی‌آباد سرایت کرد. بیشترین تجمعات در روزهای ابتدایی بلوا، مربوط به شهرهای نوار شمالی کشور بود. شهرهایی که تفرج‌گاه طبقه متوسط و مرفه تهرانی است.
توجه به موقعیت جغرافیایی اولین تجمعات، از نکاتی است که ما را به هسته مرکزی این بلوا رهنمون می‌کند. هر حرکت اجتماعی یک هسته مرکزی دارد که از آن نیرو و گرما می‌گیرد. نیروی اصلی بلوای 1401، متعلق به طبقه مرفهِ مدرن بود. طبقه‌ای که مهم‌ترین ویژگی آن برخورداری از سرمایه بیشتر به نسبت سایر طبقات اقتصادی‌اجتماعی است؛ سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین.
 این حقیقت، در مقایسه با تجمعات سال‌های قبل معنادارتر می‌شود. اولین واکنش‌ها به گرانی بنزین در آبان سال 98 از شهرهای کوچک و متوسطِ دور از مرکز آغاز شد و بیشترین درگیری هم مربوط به همین شهرها بود. اهواز، سیرجان، بهبهان، مشهد، قلعه‌حسن‌خان و امیدیه، اولین شهرهایی هستند که از همان جمعه معروف، اعتراضات در آن‌ها شکل گرفت.
علاوه بر نقاط جغرافیایی شکل‌گیری تجمعات، حقایق دیگری هست که نمود طبقاتی بلوا را آشکار می‌کند. شیوه عمل رسانه نیز نمایانگر بستر طبقاتی این بلواست. در شورش دی 96 مهم‌ترین رسانه اجتماعی، تلگرام بود و کانال «آمدنیوز» صحنه‌گردان غائله بود. تلگرام برای ایرانیان، در درجه اول پیام‌رسان شخصی و بعد درگاهی برای اطلاع از اخبار و  سپس محملی برای گفت‌وگوهای گروهی بود. شورش 96 منجر به فیلترینگ تلگرام شد و خیلی‌ها به اینستاگرام مهاجرت کردند. تا جایی که اینستاگرام برای عده‌ای، نقش یک پلتفرم «خبری» را بازی کرد. یعنی بسیاری از مردم ترجیح می‌دادند به‌جای‌آنکه اخبار را از دو پلتفرم دنبال کنند، در فضای اینستاگرام نیازهای خبری‌شان را هم، با دنبال‌کردن صفحه‌های خبری برطرف کنند.
ادامه دارد

* این گزارش در شماره اول نشریه سوره اندیشه (آذرماه 1401) منتشر شده است

انتهای پیام/ 

mdi-penسیدعلی سیدان

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: گوشی های هوشمند واقعیت زدایی درون حاکمیت گرفتن از آن سلبریتی ها حاد واقعیت تا جایی زدایی شده مهم ترین بلوای 1401 رسانه ای سال 1401

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۸۲۸۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تسنیم: رامین یکتاپرست هیچ ارتباطی با سپاه ندارد / رسانه های اسرائیل مدعی ترور او شدند (+عکس)

تسنیم نوشت: برخی رسانه‌های اسرائیلی از جمله جروزالم پست و برخی از رسانه‌های فارسی زبان وابسته به آنها یعنی ایران اینترنشنال در خبری مدعی شدند که رامین یکتاپرست، توسط اسرائیل کشته شده است. این رسانه‌ها او را نیروی وابسته به سپاه معرفی می‌‌کنند!   پیگیری خبرنگار تسنیم از منابع مطلع حاکیست که این اخبار صرفاً یک دستاوردسازی خیالی برای رژیم تروریستی اسرائیل است و فردی به نام رامین یکتاپرست هیچ ارتباطی با سپاه ندارد.   رامین یکتاپرست یک فرد دوتابعیتی است که سابقه چندان مثبتی هم ندارد؛ همچنین برخی اطلاعات حاکیست که او در یک درگیری شخصی کشته شده است.   رسانه‌های اسرائیلی و بویژه فارسی‌زبان‌هایی مانند ایران اینترنشنال، پس از شکست این رژیم در عملیات تنبیهی وعده صادق، در چند نوبت سعی کرده‌اند دستاوردهای خیالی برای آنها بسازند.   خود رسانه‌های آلمانی هم پیشتر نوشته بودند که طبق ادعای پلیس آلمان یکتاپرست در سال های ٢٠٠٩ و ٢٠١٠ یک فاحشه‌خانه در لورکوزن آلمان را اداره می‌کرد و پس از آن به کلوب های موتورسواری که به بزهکاری شهرت داشتند، ملحق می‌شود.   گفتنی است؛ بر اساس گزارشی که جروزالم پست منتشر کرده، "اسرائیل یکی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در خاک ایران کشته است". سایر رسانه‌ها نام این فرد را "رامین یکتاپرست" عنوان کرده‌اند. کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • آیا حذف زبان فارسی در افغانستان ممکن است؟
  • اعتراف تازه رسانه اسرائیلی درباره شکست در رهگیری موشک های ایران
  • رسانه‌های جبهه انقلاب اسلامی باید آرایش تهاجمی بگیرند
  • درخواست جدید سردار شکارچی از مسئولان
  • کاهش ۶۰ درصدی مصرف ازن با بهره‌گیری از سامانه نانو حباب در فرایند تصفیه آب
  • تسنیم: رامین یکتاپرست هیچ ارتباطی با سپاه ندارد
  • اینترنشنال، رسانه بی طرف یا رسانه مزدور؟ + فیلم
  • ادعای ارتباط رامین یکتاپرست با سپاه تکذیب شد
  • تسنیم: رامین یکتاپرست هیچ ارتباطی با سپاه ندارد / رسانه های اسرائیل مدعی ترور او شدند (+عکس)
  • پرونده نیکا شاکرمی؛ ماجرای مرگ نیکا چه بود؟